شهریارا تو به شمشیر قلم در همه افاق به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی
نام شهریار فرزند نامدار تبریزسال هاست که از مرزها ی ایران گذشته و درچهار گوشه گیتی هر جا که از ادب فارسی و زبان حافظ و سعدی و فردوسی سخنی می رود از لاهور و کشمیر و پیشاور و کراچی تا مدرسه السنه شرقیه پاریس و مکتب تتبعات شرقی و افریقایی لندن و از فرانکفورت و توبینگن تا راهروهای دانشگاه هاروارد زبانزد پارسی شناسان است . دیر زمانی است که نام شهریار با حدیث ادب معاصر ایران عنان بر عنان می رود و شعر پارسی معاصر، با دیوان و اثار شهریار پیوندی استوار و نا گسستنی دارد .
باری با این تفاصیل انتظار می رود برای نشان دادن چهره هایی چنین معروف ، دقت و امانتداری بیشتری صرف شود . هنگامی که شنیدیم سریال شهریار در حال ساخت است خوشحال شدیم که شاعر محبوب اذربایجانی مان و چهره یار اشنای دیار عاشقان را دوباره زنده می کنیم و چند صباحی با خاطرات زندگی پر نشیب و فراز او روزگار یکنواخت را سپری می کنیم . قسمتهای ابتدایی و میانی سریال بسیار خوب و خوش ساخت و هنرمندانه بود دوره جوانی شهریار توانست افت و خیز های زندگی او را نشان دهد هر چند تحریفی بزرگ در نام دوست صمیمی اش ابوالقاسم شهیار صورت گرفته و به قاسم شیوا تبدیل شده بود و هیچ اعتراضی هم نشنیدیم که بلند شده باشد ،اما بخش های اخری این سریال که سنین میانسالی و پیری بود انقدر فشرده و غیر واقعی و پر از تحریف بود که اگر اصلا نبود بهتر بود . گویا یکدفعه شهریار عوض شد و ان فرد قبلی نبود .به ویژه که در ازدواجش نیز واقعیت معلم بودن و خویشاوند بودن همسرش نادیده گرفته شده وی را فردی بی سواد و عامی در نظر اورده با ان وضع فلاکت بار نشانش دادند که موجب اعتراض فرزندانش شد . ایا بهتر نبود پیش از ساخت سریال با فرزندان که نزدیکترین افراد به وی و همسرش بودند مشورتی می شد که چنین اشتباهی صورت نگیرد ؟ باری سالهای پایانی عمر شهریار چنان به سرعت گذشت که تحولات رخ داده در وی چندان ملموس نبود علت تغییر رفتار این شاعر و مشکوک بودن به هر چیز و هر کس باید به شکلی ملموس به تصویر کشیده می شد تا روند طبیعی خود را داشته باشد . در این قسمتها دیگر از فرزندان خبری نیست معلوم نیست چه شده به کجا رفته اند .در ضمن انطور که از دیوان شهریار بر می اید و شعری که در رثای ثریا سروده شده؛ ثریا پیش از او مرده است . از شهریار که گذشت کاش برای ساخت زندگی شاعران بعدی شاهد چنین سهو هایی نباشیم .
در اینجایکی از اشعاری که شهریار برای دوست صمیمی اش « ابوالقاسم شهیار » که در جوانی بر اثر مرض سل در گذشته سروده است با هم می خوانیم :
ایینه ام شکسته بی روی ماه شهیار از بخت بد کشیدم یک عمر اه شهیار
هر گه که دادم از دل دستی به دوستداری گویی که شرمم امد از روی ماه شهیار
دیگر کمان ابرو دیدن نمی توانم گویی که در کمین است تیر نگاه شهیار
شب چون خیالش اید خوابم گریزد از چشم یارب که گل بریزد در خوابگاه شهیار
او رحمت خدا بود پشت و پناه ما بود تا رحمت خدا باد پشت و پناه شهیار
یارب گرش گناهی است ازمن به دیده منت اری به اشک حسرت شویم گناه شهیار
ای کاش از این سفر بود امید بازگشتن بیچاره من که مانده است چشمم به راه شهیار
*AboutUs*>